سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد فردوسی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

مـسلـمم سـلـمـانُ مـنّـای حسین            در رگ من خون بابای حسین

قـبـله گـاهـم قـدّ و بالای حسین            ارزشم هیچ است منهای حسین


آی مردم! من حـسیـنی مـذهـبم

دست بـوس بـچّـه های زیـنـبـم

هرکه عاشق شد فراقش بیشتر            سـالـک حـق، اتّـفـاقـش بیـشتر

عـاشـق تو، اشـتـیـاقـش بیـشتر            میخورد سبک و سیاقش بیشتر

به اُویسی که «ندیده» عاشق است

مثل او دندان مسلم هم شکست

کوفه شهر حیله و نیرنگ هاست            رسم اینها رسم بی فرهنگ هاست

صورت ما سجده گاه سنگ هاست            فاصله گر بین ما فرسنگ هاست

عطر سیبت به مشامم می رسد

سوی تو پیک سلامـم می رسد

عشق تو در قلب کوفه جا نشد            بینـشان یک مرد هـم پـیدا نشد

قطره قطره جمعشان دریا نشد            هرچه گشتم در به رویم وا نشد

گم شده در این قلمرو معـرفت

ای دریغ از عشق و یک جو معرفت

من مگر مُردم، که مثل مرتضی            در بغل زانوی غم داری چرا؟

کـلـبـه ای دارم قـدم رنـجـه نما            مـرحـبـا به غـیـرت او مرحـبا

یک نفر با مسلمت همدرد بود

طوعه زن نه، مَردتر از مَرد بود

خانه پُر شد از صدای پشت در            رفت بـالاتـر دمــای پـشت در

تا که شد تیره هـوای پشت در            یـادم آمـد مـاجـرای پـشـت در

گـفـتم آن لحـظه میان شعـله ها

جان زهرا، طوعه! پشت در نیا

گرچه بین کوچه های غرق دود            صورتم شد ارغوانی و کـبـود

تـیـغ هـا روی تـنـم آمـد فــرود            در پی ام دیگر زن و بچّه نبود

از غمت تب کرده ام بی اختیار

یاد زیـنب کـرده ام بی اخـتـیار

کـوفـه از ما بهــتران دارد، نیا            خولی و شمر و سنان دارد، نیا

مـردمـان بـد دهـان دارد، نـیـا            حـرمله تـیـر و کـمان دارد، نیا

به سـپـیـدی ها اشـاره می کـنـد

حنجـری را پـاره پـاره می کند

همرهت یک قافله حور و پری ست            هریکی محجوب تر از دیگری ست

جان من برگرد، اینجا محشری ست            وعدۀ سوغات اینها روسری ست

حـرص بـی انـدازه دارند آه آه

نــعــل هـای تــازه دارنـد آه آه

نقد و بررسی

بند زیر به دلیل مغایرت با روایت های معتبر و تحریفی بودن مطالب حذف شد



ای ستون پنج تن، بعد از سه روز             این در و آن در زدن بعد از سه روز



خسته شد پاهای من بعد ازسه روز            عاقبت یک پیرزن بعد از سه روز



در به روی نـائب تو بـاز کـرد



عشق خود را این چنین ابراز کرد